سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

آواز بلند

    نظر

وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی

بزم تو مرا می طلبد ، آمدم ای جان
من عودم و از سوختنم نیست رهایی

تا در قفس بال و پر خویش اسیرست
بیگانه پرواز بود مرغ هوایی

با شوق سر انگشت تو لبریز نواهاست
تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی

عمری ست که ما منتظر باد صباییم
تا بوکه چه پیغام دهد باد صبایی

ای وای بر آن گوش که بس نغمه این نای
بشنید و نشد آگه از اندیشه نایی

افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع
در آینه ات دید وندانست کجایی

آواز بلندی تو و کس نشنودت باز
بیرونی از این پرده تنگ شنوایی

در آینه بندان پریخانه چشمم
بنشین که به مهمانی دیدار خود آیی

بینی که دری از تو به روی تو گشایند
هر در که بر این خانه آیینه گشایی

چون سایه مرا تنگ در آغوش گرفته است
خوش باد مرا صحبت این بار سرایی

سیاه مشق  هوشنگ ابتهاج